نمونه اشعار مرتضی حسینی اسفاد (شمیم )
میلاد عصاره خلقت ، رسول رحمت ، حضرت ختمی مرتبت (ص) گرامی باد
رسول رحمت
با نيم نگاهي بر مفاهيم آيه : فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک
به قر آن چنين گفت پروردگار -- پیامی که باید شود ماندگار
به پیغمبر خویش پیغام داد -- به گل واژه لطف خود نام داد
تو نرمخوي با رحمت ما شدی --- چنان قطره بودی و دریا شدی
اگر سخت بودی تو با مردمان --- ندیدی کسی را از این همرهان
همه دور گشتند از پیش تو --- هم از أغربا و هم از خویش تو
ولی لطف سبحان تو را یار شد --- به دورت چنان خیل اخیار شد
عجب سایه از پیش تو پاک شد --- که لولاک مفهوم افلاک شد
تو ختم همه انبیا گشته ای --- به خوبی عجب با صفا گشته ای
شکستند دندان تو در اُحد --- ز بیگانه بودند جمعی ز خود
به لب داشت دشمن شکوه هبل--- كسي گفت الله اعلی اجل
تو را عنکبوتی نگهدار شد --- بدین ماجرا دشمنت خوار شد
درود خدا بر تو و آل تو --- بهشت خدا یکسره مال تو
شکوه غربت
موج غم و بوی یار ما را بس بود --- یک پنجره در غبار ما را بس بود
افتاد به پای دل ما گیسویش--- گویا که یکی دوتار ما ر ا بس بود
نفرین به سفر که باغ ما را پژمرد --- خاک وطن نگار ما ر ا بس بود
در باغ پر ا ز داغ به ذهنم افتاد ---عکس رخ گل عذار ما را بس بود
هر چند نمی رسید یادی، خطی --- از باد صبا قرار ما را بس بود
می گفت سکوت بهترین فریاد است --- این درس به یادگار ما را بس بود
پاییز دلم شکوفه باران گشته ---از سال همین بهار ما را بس بود
شاعر : مرتضي حسيني اسفاد(شمیم)
باغ غزل
اين شهر بي حضور تو مثل جهنم است ---انبوهي از فراق برايم فراهم است
حسي عجيب دور و برم پلك مي زند ---اين لحظه ها كشنده و سرشار ماتم است
حالا بساط گريه ما را بيا ببين --- ايام من شبيه به ماه محرم است
اي آسمان تو غربت ما را گواه باش --- گويا زمين كه سفره اي از غصه و غم است
بايد تو را به باغ غزل جستجو نمود --- باغي كه چشمه هاي زلالش چو زمزم است
پاييز خاطرات مرا مي كشد چنين--- مردن براي خاطر تو باز هم كم است
رفتي كنار راه هنوز ايستاده ام --- تصوير روز هاي فراق تو مبهم است
ارگ دلم شكست غباري بلند شد --- گويا دوباره زلزله مهماني بم است
دنيا هميشه فاصله ها را رقم زده &
[ بازدید : 828 ] [ امتیاز : ] [ نظر شما : ]